قسمت دهم
3-قاعده اوليه انجام اهم است:
طبق شرائط عادي و دستور اولي بايد اهم انجام گيرد و پس از آن به سراغ مهم بايد رفت. ازاله اهم است چون واجب مضيق است و خواندن صلاه در سعه ي وقت مهم است و بايد ازاله كرد و بعد نماز خواند.
4- امر به ازاله نجاست مطلق است:
امر به ازاله مطلق است يعني هيچ شرطي ندارد،كه مي فرمايد: «ازل النجاسه» كه الان مطلق فعلي و منجز است و امر به صلاه در وقت موسع مشروط است.
انجام واجب مشروط در ترتب، منوط به اتيان يا عصيان امر مطلق است.
دیدگاه ها درترتب:
مبحث ترتّب در اصول فقه، نخستين بار حدود پنجقرنپيش، از سوىمحقق كركى مشهور به محقق ثانی مطرح شد. وی به منظوراستدلالبرصحتعباداتی کهدر ظرف زمانى تكليف اهمّ انجام شدهاند، بدون به كار بردن اصطلاح ترتّب يااقامهدليل بر آن، اين نظريه را براى اوّلين بار طرح کرد.
بعد از آن، جعفر نجفیمعروف بهكاشف الغطاءو پس از وىميرزای شيرازىو شاگردانش با ارائه استدلال بر نظريّه ترتّب وتبيينوتنقيحابعاد آن، پايههاى آن را استحکام بخشید.[1]
در مقابل، برخى اصوليین بزرگ از جملهشيخ انصارى در فرائد الاصولو محققآخوند خراسانى در کفایه مخالفاين نظريّه اند.
دیدگاه مخالفین ترتب
1-دیدگاهمحققخراساني(ره):
ایشان قائل به ترتب نيست،مي فرمايند:کسي كه مأمور به امر مطلق است و فقط امر مطلق را دارد و امر مشروط را ندارد، امر دوم درباره آن مكلف عاصي فعليت ندارد، چون عصيان سبب سقوط امر نمي شود و سبب تحقق شرط براي امر ديگر فقط امتثال است. تا وقتي امر مطلق انجام نشده امر دوم مستقر نمي شود.
اگرموضوع ازبين رفت،مطلب ديگري است كه شرط محقق مي شود براي امر مهم اما اگر موضوع باقي است عصيان صدق می كند. اگر موضوع از بين رفته، عصيان معنا ندارد.
ترتب معني ندارد چون امري نيست: امر مطلق كه وجود داشته به سبب عصيان كه مخالفت مي شود و امر مشروط نيامده تا اينكه به داعي آن امر مشروط امر مهم را انجام بشود. و اين در صورتي است كه عصيان مي كند، موضوع وجود دارد و اگر موضوع وجود ندارد شرط براي امر مشروط محقق مي شود. بنابراين ترتبي نيست. پس امر كه نبود، عبادت بدون امر، مشروعيتي ندارد.
امربه ازاله مطلق،منجز و متوجه مكلف است و اگرعصيان بكند تا وقتي كه عصيان ادامه داشته باشد، آن امر از اطلاق نمي افتد و امر هست،امر مطلق كه وجود داشت، اجازه به امر مشروط داده نمي شود ، امر مشروط فعلي نيست و نمي تواند نماز بخواند چون امر به ازاله مستمرا" مي گويد «ازل». نماز اگر بخواند، امر ندارد و عبادتي كه امر ندارد، عبادت نيست.
امربه واجب موسع، امر به وقت خاص نيست، امر به جامع است. مثلا بين زوال تا غروب ده تا نماز مي تواند بخواند، در هر يك دهم شما وقت نماز داريد ولي آن وقت براي شما، وقت معين نيست چون مصداق است و تعلق امر به جامع است و به اين مدت زمان اين نماز را بخوانيد. پس امر به واجب موسع امر مشخص و معين نيست و امر مهم مي شوداما امر به واجب مضيق مي شود امر به اهمي كه همين وقت رادارد و غير از اين وقت ديگري ندارد. امر به مضيق فعلي است و امر به موسع مشروط است كه اين را اگر نداشته باشيد، آن مي آيد. فعلا كه مضيق آمده،تزاحم است. در آن وقت خاص پنج دقيقه امر مضيق براي صلاه، امري را تنفيذ نمي كند. بنابراين پس از تزاحم كه اهم يعني امر به ازاله، امر به صلاه را كنار گذاشت و مقدم شد، صلاه ديگر امر ندارد و اين يعني امر به مشروط كه منجز و فعلي نبود، يك امر فعلي و منجز است كه امر به اهم باشد، اين را عصيان كرد، در اين حالت عصيان امر ساقط نشده است تا وقتي كه موضوع موجود است و نجاست در مسجد موجود است امر محقق است و از شما طلب فعلي است. امر مطلق را كه انجام نمي دهيد و امر مشروط براي شما بأسي ندارد و داعويت و فعليت ندارد چون مشروط است كه شرط سقوط امر مضيق بود. بنابراين بر مبناي محقق خراساني ترتب امكان ندارد. امر به مهم بعد از عصيان امر به اهم، فعلي نمي شود و اگر صلاه را انجام بدهيد، امر ندارد،چون امر آن مشروط بود و شرطش محقق نشده است.